يادش بخيراونزمان ها که اينستا نبوداکثر وبلاگ ها روزمره نويس بودنيه گروه بوديم که اتفاقات و حوادث روزمره رو اينجا مينگاشتيماز بارداري و خاطراتشاز تولد بچه هامون از شب بيداري ها از شير گرفتن و پوشک گيرون.چه حال و هوايي داشت وبامونچه کامنت هايي دريافت ميکرديمهرکي نظري ميدادهمدردي ميکردبعد ازينجا کوچ کرديم به واتس آپ و لاين و بعد يکي يکي شبکه هاي اجتماعي ديگر و در آخر اينستا شد مامن حرف و حديثامون. الان نزديک دوهفته از قطعي نت ميگذرهو من پاتوقم شده وبم هرچند توي اين سالها هم نذاشتم اينجا متروکه بشهباوجود اينکه ديگه دوستام سرنميزننبراي دل خودم مينوشتمو کماکان مينويسم القصه.
اين چند روز که دخترم سرماخورده بود و از تن صداش از پشت تلفن فهميدمهرچي گفتم سرماخوردي ميگفت نهآخر اعتراف کرد و من توصيه هاي لازم رو بهش دادمو اونم طبق معمول هميشهباشهباشه ورد زبونشازينور هم چند روزي هست دخترک شديدا بيمار و ديروز که بردم دکتر گفت ويروس جديد هستهرچند علائمش شبيه آنفلانزاس ديشب هم خودم دچار استخان درد و تب و لرز شديد شدمخلاصه اين چند روز بساط سوپ و شلغم پزون و آبميوه گيرون و بخورد دخترک دادن فراهم استحالا خدا داند و دل مناز يطرف فکر دخترم و دلواپسي حالشاز طرفي رسيدگي به دخترک خودمم که با مسکن و کلداکس سرپا نگه داشتم باشد که رستگار شويم.
پ.ن: جاي اينستا خالي که استوري بذارم سرماخوردگي خر است و ويروس خرتر
درباره این سایت