اولين فرزند بعد از بيست سال چشم انتظاري مادر متولد شدمادري که در اوايل نوجواني به خانه بخت فرستاده شده بود و حال در اواسط جواني بعد از پشت سر گذاشتن فراز و نشيب هاي بسيار و تحمل سختيها و مشقات فراوان و شنيدن حرف ها و حديث هابالاخره دامنش سبز گشته و خدا پسري برايش حواله کرده بودو چشم و دل مادر روشنهرچند هميشه برايمان تعريف ميکرد که چندان براي اين مسئله پافشاري نداشته و به درگاه خدا زجه و مويه نميکردهو من حرفش را باور دارمچون مادرم فوق العاده صبور و معتقد بود و هيچوقت بزور از خدا خواسته اي نداشتهمه ش ميگفت هرچي خدا بخوادهرچي مصلحت خدا باشه.
القصهپسر آمد . . سه سال و سه ماهه بود که مادر مرا باردار شدو او "برادر" نام گرفتهميشه مادرم از مهرباني برادر حرف ميزدازينکه از همانموقع که من در شکم مادر بودم چقدر دوستم داشت و دست مادر را موقع راه رفتن ميگرفتو بعد از بدنيا آمدنم هم هيچ حسادتي نداشت و هميشه کمک حال مادر بودمن يکساله شدم که پدر درگذشت و خواست خدا نبود که خواهر يا برادر ديگري داشته باشمو من و برادرم شديم دنياي همپشت و پناه هم چه دعواهاي خواهربرادري که نداشتيمچه عاطفه ها که براي همديگر خرج کرديماما هميشه برادرم عزيز دردونه مادر بودبا اينکه در نوجواني خيلي اذيت ميکرد و اقتضاي سنش بوداما باز هم براي مادرم جايگاه ويژه اي داشتو من هم نه تنها حسادت نميکردم بدليل دوست داشتن زيادو به تبعيت از مادرمبهش احترام خاصي ميگذاشتم و از اين موضوع خوشحال بودم
و حال قريب چهل سال از آن خواهر و برادري ميگذردو من بعد ازدواج بخاطر جابجايي هاي مکرر.بارها ازش دور شدم.اما همچنان حس خواهري و عشق به برادرم در من غوغا ميکند نميدانم در دل او چه ميگذردهيچوقت احساساتش را به زبان نياورد و هميشه محبتش را در عمل نشان ميداداما الان که دورم و او مجرد و تنها مانده.و تماسهاي مرا بندرت جوابگوست. خدا ميداند و دل منکه چه ميگذرد به حالش.گاهي که سرنوشتش را مرور ميکنم با خود ميگويممگر مادرم نميگفت من بزور از خدا بچه نخواستممگر فقط مصلحت خدا نبود که ما بدنيا بياييم. پس اين چه سرنوشتي است که براي برادرم رقم خوردهچرا بايد در اين سن همچنان تنها مانده باشد مغزم پر از سوالات بي جوابهپر از اما و اگرهاو اي کاش ها.
زندگي هيچوقت آنطور که ما پيش بيني ميکنيم پيش نميرود و خواسته هامان آنطور که دلمان ميخواهد عملي نميشود.هميشه دوستداريم تا ابد کنار عزيزانمان بمانيم اما مجبوريم آنها را ترک کنيم
از خدا براي همه برادرها آرزوي سلامتي و آرامش دارم
معبودم درياب برادرم را.که ميدانم سخت بتو محتاج است
درباره این سایت