داشتم خاطرات و پست هاي وبلاگم رو مرور ميکردمچه لبخندها زدم با خوندنشون چه آه ها کشيدم و چه تصويرهاي از ياد رفته اي جلو چشمام زنده شدن اين روزها از وجود دخترک خسته م از مدام حرف زدنش از لجبازيهاشداشتم پستهايي رو که نوشتم و اکثرا براي اين عضو تازه آنروزها بود رو مرور ميکردمچرا اينقدر زود حتي خيلي قبلتر ازين از امدنش و از وجودش پشيمان شدمشايد هنوزم  بعضي کارها و حرفهاش  سر ذوقمان مي آورد اما. اما شايد من آدم سابق نيستمروح و روانم خسته از حوادث زندگيستشايد کم آوردم نميدونم اما ميدونم مقصر دخترک نيست


ما آدمها دوست داشتنها و عشقهاي اين مدلي زياد داريم و درگير رابطه هاي اجباري زيادي ازين دست هستيم


اما من از خودم بعيد ميديدم احساساتي ازين دست که گاهي به کودک خودت بي احساس باشييا تحمل وجودش رو نداشته باشيمني که با ديدن نعناهاي خشک شده بدست مادرم که دوسال و نيمه تو اين دنيا نيستاحساساتي ميشميا با شنيدن همنام برادرم که ازش دورم دلم پرميکشهيا با ديدن هر چهره اي نزديک بهش دنبال شباهتهاي بيشتري ميگردم تا بهانه اي باشد براي اشک و زاري ام 


چرا گاهي آتشين ترين عشق ها رنگ پريده ميشناحساسيترين لحظات بي رنگ و لعاب جلوه ميکننچرا گاهي زندگي اينقدر بي معني ميشه.


 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تجهیزات آشپزخانه صنعتی سرمست بازسازي منزل سگ پامرانین پاورپوينت Elizabeth ! For medical use only