سالها پيش پستي نوشتم مبني بر اينکه چرا اينقدر از معنويات فاصله گرفتمباوجود اينکه هم خانواده مذهبي داشتم هم از کودکي عاشق مسجد و روضه و مانوس با مراسم مذهبي و عزاداري الان که فکر ميکنم ميبينم اين عزاداري ها از ريشه مشکل دارهو شايد علت ددگي امثال من و کناره گيري تدريجي، همين تناقض بين حسين يا حسيني بودنه قرن ها اشک و ماتم براي تشنگي و مصيبت و يتيمي و آوارگي بس نيستچرا کسي نمياد از منش حسين از اخلاق و کردار حسين سخنراني کنه اگرم بحثي بشه دراين رابطه بسيار گذراستو عمق فاجعه همينجاست که ميبينيم در جامعه و اطرافموناز مسئولين مملکت بگير تا لات هاي کوچه و بازار که همه شرکت کننده در اين مراسم هستندو چنان به سر و سينه ميکوبند که انگار نه انگار در طول سال و حتي همون روز عاشورا مرتکب چه گناها و فسادهايي ميشن.اون زماني که فاجعه کربلا اتفاق افتاد هنوز در سوريه و يمن بارها و بارها تکرار نشده بود"بد تو ذهنمون جا انداختن"اگر هرسال دوماه کلاس ميذاشتن و بجاي نشان دادن سر بريده، سيره امام حسين رو يادمون ميدادند و مکتب و مرام حسين را الان دنياي قشنگتر و بهتري داشتيممراسم عزاداري براي برخي شده نقاب به چهره زدن و توجيح شخصيتشونتا در زير آن و با تکيه بهش هر غلطي که ميخوان بکنن و اسم خودشون رو گذاشتن عشاق حسينعشق حسين و ائمه از بدو تولد تو دل ما بچه شيعه ها هست اما نشون دادن و پررنگ کردنش در اين حجم در حاليکه هيچ بويي از منش و راه حسين نبرديمبنظرم وقاهت محضه.
"السلام عليک يا ابا عبدالله"
درباره این سایت