آدمهاي خوب هميشه اول داستان لبخند به لب دارند
در عميق ترين فکرهايشان ، آنجا که دست هيچکس نميرسد تا از درياي افکارشان بيرونشان بکشد ،باز حواسشان به دوستشان هست که دلش نگيرد
همان هايي که براي بچهاي که با دقت از پشت پنجره ماشين بهشان زل زده شکلک در مياورند
آدمهايي که اشکشان دربيايد اشک در نمياورند
خوبها وقتي ازشان تعريف ميشود متواضعانه تبسم ميکنند
در همه حال حالتان را جويايند و به يادتان هستند ،حتي اگر وقتي که خطاب کنيدشان : "چطوري بي مرام " باز لبخند مهربانانه شان را ميزنند و ميگويند "کوتاهي از ماست ، حالا اصل حالت چطوره با مرام ؟"
آدمهايي که فدايي شدند براي کس ها و ناکسها
دوست و دشمن فرقي نميکند
مهرباني در بند بند وجودشان ميجوشد
همان ها که لقمه اي اگر هست کوچکترينش سهم خودشان ميشود و به هنگام گذر از جايي که پرنده اي در حال غذا خوردن است مسيرشان را کج ميکنند که يه وقت نپرد
همان ها که پيرمرد دست فروشي را ميبينند ،بغض ميکنند
آنها که دوست دارند زودتر از پدر و مادر و عزيزان خود بميرند نکند که داغِ آنها را ببينند
همان ها که حسادت را بلد نيستند و وقتي خبرِ خوش براي دوستانشان ميشوند اشک شوق در چشمهايشان حلقه ميزند
آدمهاي خوب متهم ميشوند به بدي ، به شورش را در آوردن
ندانستم که چون خوبند، بدند
يا چون از خوبي شورش را درآورند ، بد شدند
اما هرچه که هست
نابند ، کماند
همان ها که آخر داستان ، وقتي ترک ميشوند
با وجود شکستهشدهشان
با اينکه مقصر نيستند
عذر خواهي ميکنند و ميگويند ببخش اگر حتي مهربانيم اذيتت ميکرد ، دست خودم نبود، لبخند معرکه ات هميشگي
آدم هاي خوب
اول داستان محکومند به مرموزي بابت خنده ها و تبسمهاشان
و آخرش خوبي هايشان رنگ ديوانگي به خود ميگيرد و با حرف هاي اين و آني که ميگويند : "خلي به قرآن " "انقدر خوب نباش" ميميرند.
قديمي ها ندانستند
خدا آدمهاي خوب را زود نميبرد
ما آدمهاي خوب را زود ميکشيم
درباره این سایت