- آدم از روزي که خلق شد در چنته چيزي جز احساس نداشتهمينم باعث زميني شدنش شدآن خالق هستي خودش خوب ميدونست که داره چيکار ميکنهخوردن سيب بهانه بود براي رانده شدن از عرش به فرشبيچاره آدم از همه جا بيخبربعد از آن قصه تلخ آدمي بر آن شد تا هر جور شده نظر پروردگار رو جلب کنه و برگرده به بهشتهمانجاييکه قصه اش رو دهان به دهان و نسل به نسل از اين و از آناز رهبران دين و از بزرگان مکاتب شنيده بوداين قصه همچنان ادامه دارد و آدميان همواره در تلاش براي جلب رضايت محبوبغافل ازين که آن خالق انديشه ي ديگري در سر داشت او با نشان دادن شمه اي از بهشتآدم را فرستاد به زمين تا اينجا را بهشت کنداما آدمي اونقدر پسروي کرد تا جهنم پديدار شد.و خدا گفت حال که مايل به اينچنين زيستني در آنسوي آسمان برايت جهنمي گسترده تر ازين جهنم زميني فراهم ميکنم که تاوان خطاهايت را بازپس دهيو بعد از تطهير دومرتبه تو را وارد بهشت ميکنم اين چرخه جالب نيست؟؟؟؟ اين داستان اونقدر وراي حقيقته که مغز بشر از استدلالش عاجزه و براي همين هم منکرش ميشه بگذريم
چقدر تو زندگي و روزمرگي تاوان احساسمون رو داديم؟چندبار با تصميمات احساسي وجودمون رو زيرو رو کرديم؟زخم خورديم و هنوز جاش خوب نشده باااز هم. القصه . ما از نسل همون آدم هستيم وجودمون سراسر احساسهبا اينکه ميدونيم چيزي بنام عقل هم داريم باز احساسي عمل ميکنيم.کاش آن معبود بجاي قرار دادن مغز در سراونرو در سينه مون جاميدادتا با هر تپش بجاي احساس عقلانيت در وجودمون جريان پيدا ميکرد مراقب احساسات ماوراييتون باشيد.تابعد.
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت